عزای عاشورایی شیعیان در زمان دولتهای سنی مذهب (قرن چهارم تا اوایل قرن هفتم)
نهضت عاشورا و قیام امام حسین(علیهالسلام) در محرم سال 61 تاثیر عمیق و بسزایی در رشد و شکل دادن به مذهب تشیع داشته است و مذهب تشیع پیوند عمیقی از جنبههای گوناگون با این قیام و ارزشهای نهفته با آن دارد؛ به طوری که مهمترین و شناخته شدهترین نماد تشیع در میان مردمان جهان، قیام عاشورای امام حسین(علیهالسلام) است و این موضوع بسیار اهمیت دارد که بدانیم حکومتهای سنیمذهب در زمان برگزاری مراسم و عزای حسینی با شیعیان چگونه برخورد میکردند. در این پژوهش، براساس مطالعات تاریخی به این موضوع اشاره خواهد شد که شیعیان ایران در زمان سه حکومت سنیمذهب (غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان) از قرن چهارم تا اوایل قرن هفتم هجری، چگونه برای امام حسین(علیهالسلام) و یارانش عزاداری میکردند و برای برگزاری این مراسمها با چه مشکلاتی روبهرو بودند.
تعداد کلمات 1657/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
عزای حسینی در زمان غزنویان (351 ـ 598)
از دورۀ سلطنت سلطان محمود غزنوی به بعد، سیاست ضد شیعی شدت بیشتری پیدا کرد و شیعیان بیشتر مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و نمیتوانستند در جامعه آن روزگار، اعمال مذهبی خود را به راحتی انجام دهند.[1]
ابنکثیر مینویسد:
«سلطان محمود در سال 408 در خراسان و سایر مناطق قلمرو حکومتش، تعداد زیادی از معتزلیان، رافضیان، اسماعیلیان، قرمطیان، جهمیه و مشبهه را به دار آویخت و کشت و تعدادی را به زندان انداخت و تعداد دیگر را تبعید نمود و دستور داد آنان را بر بالای منبرها لعن کنند و جماعتی از بدعتگذاران[2] را نفی بلد نمود.»[3]
با مرگ سلطان محمود غزنوی در سال 421 بود که شهر غزنین، پایتخت غزنویان، عزاداری خود را آشکار نمودند.
در دوره غزنویان شاعران فارسیزبان، مثل ابوالحسن کسایی مروزی (بزرگترین شاعری که عاشورا را در قالب اشعار نغز فارسی به تصویر کشیده) و حکیم ناصرخسرو قبادیانیبلخی و ابوالمجد مجدودسناییغزنوی[4] و... بودند که به مرثیهسرایی درباره مصائب امام حسین(علیهالسلام) میپرداختند:
ابوالحسن کسایی مروزی در عزای حسینی، مقتلخوانی را بالاتر از مداحی میداند و این گونه میسراید:
دست از جهان بشویم عزّ و شرف بجویم مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را مقتول کربلا را تازه کنم تولّا و ...[5]
شاعر دیگر، حکیم ناصرخسرو قبادیانیبلخی است که اندوه خود را از حادثه عاشورا این گونه بیان میکند:
من ز خون حسین پر غم و دردم شاد چگونه کند خون رزانم؟
لعنت کنم بر آن بت کو کرد و شیعت او حلق حسین تشنه از خون خضاب و رنگین[6]
همچنین وقتی مرثیهسرایی و سرودن اشعار درباره مظلومیت امام و یارانش در زمان آلبویه بیشتر شد، باعث شد که در قرن پنجم و ششم منقبتخوانی به وجود آید و مناقبخوانان در مجامع عمومی اشعاری را در فضیلت و منقبت ائمه اطهار و مظلومیت و مراثی امام حسین(علیهالسلام) قرائت میکردند.[7]
عزای حسینی در زمان سلجوقیان (447 ـ 590)
از این رو، برخی از مورخان معتقدند که عزاداری برای امام و یارانش تا سقوط آلبویه در بغداد ادامه داشت و با روی کار آمدن دولت متعصب سنیمذهب سلجوقی در سال 447 ابراز و اظهار شعائر شیعی و از آن جمله عزاداری به طور کامل ممنوع شد. اهل سنت بر شیعیان به این دلیل سخت میگرفتند که رسمی شدن مراسم سوگواری برای اباعبدالله توسط معزالدوله را، یک بدعت بزرگ میدانستند؛ برای همین سنیان در مقابل اقدام معزالدوله به اقدامات تلافیجویانه دست زدند. به عنوان مثال، در برابر مراسم سوگواری امام، آیین سوگواری مصعببنزبیر را ابداع کردند و روز عاشورا را روز عید و جشن و سرور اعلام کردند.
عمادالدین در این باره مینویسد:
«خلایق به تبع یزیدیان در دهه عاشورا، به عیش و شادمانی میگذراندند و در لیلهالعاشر (شب عاشورا) دست خود را حنا بسته تا روز به سماع و غنا میبودند؛ چنان چه اهل لار، روز دهم محرم را کالعید دانسته، آن روز را محیا گویند و مشایخ و متصوفه منحوس در آن روز به استماع دف و نی و سماع میپویند.»[8]
بیشتر بخوانید: سلجوقیان و تعصّب دینی
بنا به گفتۀ برخی از مورخان، همان طور که سنیان بغداد در برابر مراسم شیعیان برای عاشورا، دسته عزاداری برای جمل و عایشه و مصعببنزبیر در قرن چهارم به راه انداختند.[9] در مقابل مناقبخوانی (افرادی که اشعار و مطالبی درباره آلمحمد میسرودند)، شیعیان دست به کار مشابهی زدند و در قرن ششم در ری، فضائلخوانی (افرادی که اشعار و مطالبی درباره خلفای نخستین میسرودند) به راه انداختند تا با شیعیان مخالفت کنند و فضائل مخالفان اهل بیت را منتشر کنند.[10]
همان طور که بیان شد، به رغم سیاست کلی دولت سلجوقی در این زمینه، حرکتهای عاشورایی به صورت منفرد و گاه در خفا در این دولت ادامه داشت و سلجوقیان به جهت ریشه داشتن این حرکتها در درون جامعه و توده مردم، توانایی مقابله جدی و کامل با این حرکت را نداشتند؛ با توجه به گزارش مورخانی چون ابناثیر و ابنکثیر میتوان گفت مراسم سوگواری عاشورا تا پایان حکومت آلبویه و بعد از آن در زمان سلجوقیان نیز به حیات خود ادامه داد.[11]
سلجوقیان با آنکه در مذهب خود بسیار متعصب بودند، ولی مانع برگزاری مراسمات عاشورا توسط شیعیان نمیشدند؛ حتی سلاطین سلجوقی از دوستداران شیعیان بودند؛ مثل ملکشاه که در سال 479 به زیارت کاظمین و نجف و کربلا رفت.[12]
مردم و علمای تسنن هم در این زمان، همانند سلاطین سلجوقی عمل کرده و با حزن و اندوه در مراسمات سوگواری شرکت میکردند. به گفته ابنکثیر: «اهلسنت اصفهان همراه شیعیان به زیارت علیبنابیطالب و حسینبنعلی(علیهماالسلام) به نجف و کربلا میرفتند.»[13]
نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینیرازی از عالمان قرن ششم در کتابش النقض (که گزارش خوبی از گسترش عزاداری در این دوره در میان اهلسنت میدهد) توجه علمای سنی به سوگواری روز عاشورا را به طور کامل آورده است؛ وی مینویسد: «خواجه بومنصور ماشاده که در مذهب تسنن در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشد و انکار نکند...»[14]سلجوقیان با آنکه در مذهب خود بسیار متعصب بودند، ولی مانع برگزاری مراسمات عاشورا توسط شیعیان نمیشدند؛ حتی سلاطین سلجوقی از دوستداران شیعیان بودند؛ مثل ملکشاه که در سال 479 به زیارت کاظمین و نجف و کربلا رفت.
در جای دیگر از کتابش در مقابل نویسنده سنیمذهبی که به عزاداری امام حسین(علیهالسلام) خرده گرفته بود، به دفاع از آن برمیخیزد و مینویسد: «بزرگان و معتبران ائمه از اصحاب امام مقرم بوحنیفه و امام مکّرم شافعی و علما و فقهای طوایف فریقین، خلفاً عن سلف، این سنت را رعایت کردهاند.»[15]
و باز عبدالجلیل قزوینی در همین کتاب درباره برگزاری مراسم عاشورا در عصر سلجوقی مینویسد:
«در سنه خمس وخمسین و خمسمائه به اجازت قاضی با حضور کبرا و امرا، پس اگر این بدعت بودی، چنانکه خواجه مجبّر انتقالی گفته است، چنان مفتی رخصت ندادی و چنین ائمه روا نداشتندی؛ و اگر خواجه انتقالی به مجلس حنیفیان و شیعیان نرفته باشد، آخر به مجلس شهاب مشّاط رفته باشد که او هر سال که ماه محرم درآید، ابتدا کند به مقتل عثمان و علی و روز عاشورا به مقتل حسینبنعلی آورد تا سال پیرار به حضور خاتونان امیران و خاتون امیر اجلّ این قصه به وجهی گفت که بسی مردم جامهها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سر برهنه و زاریها کردند که حاضران میگفتند: زیادت از آن بود که بر غفران جای کنند شیعت، وگر این علما و قضاه این معنی به تقیه و مداهنه میکنند، از بیم ترکان و خوف سلطان، موافقت رافضیان باشد وگر به اعتقاد میکنند خلاف ایشان را، خواجه را نقصان باشد ایمان را.»[16]
و همین طور به گزارش ذهبی در سال 590 مردم از رضیالدین طالقانیقزوینی خواستند که در روز عاشورا در بالای منبر، یزید را لعن کند.[17]
عزای حسینی در زمان خوارزمشاهیان (521 ـ 628)
در ابتدای قرن هفتم هجری بود که سلطان محمد خوارزمشاه برای سادات حسینی، بها و ارزش زیادی قائل شد و علاءالملک ترمذی، از سادات حسینی خراسان را بهعنوان خلیفه انتخاب کرد. این کار باعث شد، نفوذ خلفای عباسی که طرفدار مذهب تسنن بودند کاهش پیدا کند؛ احتمالا با این کار، شیعیان شرایط بهتری برای توسعه و گسترش تشیع و برگزاری شعائر و مراسم مذهبی، بهویژه عاشورای حسینی پیدا کردند.
از شاعران این دوره، قوامی، رازی و عطار نیشابوری است که سوگنامههایی در ارتباط با عاشورا و امام سرودهاند.
عطار نیشابوری در این باره میسراید:
کیست حق را و پیمبر را ولی آن حسن سیرت، حسینبنعلی
قره العین امام مجتبی شاهد زهرا شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون نیمکشته گشته سرگشته به خون و...[18]
سیدبنطاووس هم که از علمای شیعی قرن هفتم هجری است در کتابش، به اینکه مردم در دهه محرم به عزاداری امام و یارانش میپرداختند اشاره کرده است.[19]
نتیجهگیری
نمایش پی نوشت ها:
[1]. حجازی، سیدعلیرضا، حسینبنعلی (علیهالسلام) در آیینه شعر فارسی، ص 32.
[2]. منظور وی از بدعتگذاران، عزاداران حسینی است و عزاداری روز عاشورا را بدعتآمیز معرفی کرده است. ابنکثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایه و النهایه ج 8، ص 202
[3]. همان، ج 12، ص 6،7.
[4]. سنایی غزنوی، ابوالمجدمجدودبنآدم، دیوان اشعار، به کوشش مدرس رضوی، ص 470 ـ 450.
[5]. کسایی مروزی، ابوالحسن، دیوان اشعار، تصحیح مهدی درخشان، ص 76.
[6]. قبادیانی، ناصرخسرو، دیوان اشعار، تصحیح مجتبی مینوی، ص 497.
[7]. ناصری داوودی، عبدالمجید، تشیع در خراسان عهد تیموری، ص 181.
[8]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 956.
[9]. ابنکثیر، همان، ج 11، ص 325،326؛ ابناثیر، علیبنابیالکرم، الکامل فی التاریخ، ج 15، ص 44.
[10]. قزوینیرازی، عبدالجلیل، النقض، تصحیح میرجلالالدین محدث، ج 1، ص 64،65.
[11]. ابناثیر، همان، ج 16، ص 264،265؛ ابنکثیر، همان، ج 12، ص 59 ـ 33.
[12]. ابناثیر، همان، ج 17، ص 133.
[13]. ابنکثیر، همان، ص 77.
[14]. قزوینیرازی، همان، ص 373 ـ 370.
[15]. همان، ص 402.
[16]. همان، ص 373.
[17]. ذهبی، ابوعبداللهمحمدبناحمد، سیراعلام النبلاء، ج 21، ص 193 ـ 190؛ ابن کثیر، همان، ج 13، ص 13.
[18]. عطارنیشابوری، فریدالدین ابوحامدمحمدبنابراهیم، مصیبت نامه، تصحیح نوران وصال، ص 37.
[19]. ابنطاووس، ابوالقاسم علیبنموسیحلی حسنی، الاقبال، تحقیق جواد قیومی، ج 3، ص 90.
منابع:
- ابناثیر، علیبنابیالکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، صار، 1386 ق.
- ابن طاووس، ابوالقاسم علیبنموسیحلی حسنی، الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه، تحقیق جواد قیومی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1414 ق.
- ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، المکتبه المعارف، 1408 ق.
- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى،1370.
- حجازی، سید علیرضا، حسینبنعلی (علیهالسلام) در آیینه شعر فارسی، قم، فارس الحجاز، 1382.
- ذهبی، ابوعبداللهمحمدبناحمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، الرساله، 1414 ق.
- سنایی غزنوی، ابوالمجدمجدودبنآدم، دیوان اشعار، به کوشش مدرس رضوی، تهران، اقبال، بیتا.
- عطارنیشابوری، فریدالدین ابوحامدمحمدبن ابراهیم، مصیبتنامه، تصحیح نوران وصال، تهران، کتابفروشی زوار، 1364.
- قبادیانی، ناصرخسرو، دیوان اشعار، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1357.
- قزوینیرازی، عبدالجلیل، بعض مثالب النواصب فی نقض، تحقیق میرجلالالدین محدث، تهران، انجمن آثار ملی، 1358.
- کساییمروزی، ابوالحسن، دیوان اشعار، تصحیح مهدی درخشان، تهران، دانشگاه تهران، 1364.
- ناصریداوودی، عبدالمجید، تشیع در خراسان عهد تیموریان، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1378.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}